بهینابهینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

بهترین دختردنیا

سلام جینگیلی

بهینا جونم سلام الان ساعت ١١.٤٥ است شماهم حسابی خوابی مهربد امروزمهمان مابودوشماکلی بازی کردی مادراسباب کشی داره وخاله آمده کمک منم که باوجودشمانمی تونم کاری بکنم این بودکه تصمیم براین شدکه من ازشماومهربدمراقبت کنم تابقیه بتونندبه کارهای خانه مادربرسند قربونت برم ازتهران که برگشتیم چون رفتیم خریدازدخملم غافل شدم ویکمی پاش سوخت ولی هنوز پاهات خوی نشده باوجوداینکه مرتب پوشکت راتعویض می کنم ومی شورمت وحتی بازمیگذارمت هنوزخوب نشده ای دیگه واقعاگریه ام می گیره وقتی پاهات رامی بینم خودت هم مقصرهستی آخه ازهمان نوزادیت هم دوست نداشتی بگذاریمت زمین حالاکه دیگه دادهم سرمون می کشی که چرانمی گذارید راهم رابروم اینه که یک پوشک...
23 اسفند 1391

واکسن 12ماهگی

عجب برنامه ای شد این واکسن ١٢ ماهگی ٥شنبه رفتیم بهداشت ازقبل هم طبق معمول واکسن های قبلی استامینوفن بهت دادیم اماتعطیل بودند این بودکه برگشتیم وامروزیعنی شنبه رفتیم بهداشت استامینوفن هم دوباره دادیم اول چکاب کردند وگفتندهمه چیزخیلی عالی وخوب است وزن ١٠.٦٠٠ دورسر٤٧ قد٧٥ ازم پرسید شما می تونی برای چنددقیقه به ایستی گفتم بابادخملم راه میره بعدپرسیدمی تونی بگی مامان گفتم مامان -بابا- دد- به به -بع بع- تیش- ارار(صدای الاغ)-ماشین- نی نی- پا- دست- گوش------ خانوم یه بوست کردورفتیم واسه واکسن الهی فدات بشم یکم گریه کردی وبعد دیگه آروم شدی کلی هم تاتی رفتی آخه خانوم کودکیارگفتند هرچی بیشترراه بره بهتراست راستی نیازی هم به اس...
19 اسفند 1391

بدون عنوان

  این عکس هاروانتخاب کردم واسه دخملم شاسی کنم بجزدوتاعکس آخرکه خاله لیداازشماگرفته مابقی حاصل دسته خودم هست ...
16 اسفند 1391

هرنفست زندگی دوباره برای مامان

فدای مامان گفتنت بشم اینقدرخوشگل میگی مامان روزی     بار بهت میگم بگومامان عاشق مدادهستی جعبه مدادرنگی رومیبینی دیگه ول کنش نیستی فکرکنم می خواهی نویسنده بشی دخملی داره یک ساله میشه ٥شنبه دیگه واسه خودش خانومی شده حیف که نمی شه روزتولدخودت واست جشن بگیرم اماقول می دهم درتعطیلات عیدبگیرم بوووووووووووووووووووس اینروزها مدام راه می روی ومدام می خوری زمین فدات بشم که می خوری زمین خودت میگی آخ وبلندمیشی خیلی شعرواست می خونم ولی اینوخیلی بیشتراز همه دوست داری البته بعد از اسب سفیدم------ راستی من قبلاهااین شعرروواست اشتباهی می خوندم خاله یادآوری کردومنم اصل...
15 اسفند 1391

چشم قشنگه مامان

عزیزمی مامان جان عمرمی مامان جان باهرمامان گفتنت کلی ازخستگیهام درمیره عاشقتم بعضی وقتهاازدست کفری میشم ولی بخدادیوونتم اول عذرمی خواهم بابت دیر نوشتن خاطرها بعدش هم گلایه که تقصیره خودت هم هست به محض نشستن من پای کامپیوترشاکی می شوی یا باید توهم دکمه هارابزنی که البته منجربه خاموش کردن وبی خیالی بنده خواهدشد بعدش هم روزکه نمی شه شبهام دیگه انرژی واسه من نمونده بعضی شبهام باباشاکی میشه که تامن نخوابم اونم خوابش نمی بره خلاصه این بود گوشه ای ازمسائل که باعث میشه من دیربه دیربنویسم اماجونم واسه دخملم بگه که عزیزم دیگه حسابی راه میره فقط وقتی پاهاش خسته میشه بدوبدومیادانگشته من رامیگیره وبنده رابلند میکنه که انگشتش رابگیرم تاکمترز...
14 اسفند 1391

دخترم میگه هاپو

آپو  هاپو بهینا هاپو چی میگه آپ اینم عکس های امروز بهیناعاشق دکی کردن است حتی موقع غذاخوردن هم دکی میکنه اینم قدرت ژنتیک دخترم مثل باباش وقتی ازخواب بیدارمیشه پاشنه پاش رامیگذاره روی زانوش   ...
5 اسفند 1391

خانه نوردی

  سلاممممممممممممممممممممممممم گلابی من عاشقتم من خاله سوسکه دوست دارم یک عالمه دخملم امروز کل خانه راتنهایی دورزد قربونه اون ÷اهای خوشگلت بشم عزیزترینم اینقدرراه رفتی که شب دیگه تلو تلومیخوردی حتی موقع نشستن هم می خوردی زمین کلی هم ذوق کرده بودی دیگه بایدکفش بخرم واسش آخه دیگه همه کفش هات واست کوچیک شدن قربونه اون پاهایه نازوتوپولت بشم من امشب همراه بابارفتیم واست لباس عیدبخریم چندتالباس داری که هنوزنپوشیدی امامخصوص تابستونه تازه باباهم میگه دلم می خواداولین عید دخملم خودم واسش تیش بخرم اولی که نیست ولی چون اولی روخیلی کوکولوبودی ماحساب نکردیم قربونت بشم دلم می خواست واست تولدبگیرم ولی اینطورکه بوش میادنمی ...
3 اسفند 1391
1